نتایج جستجو برای عبارت :

بند تنبان خدای اهل سنت عمری

بند تنبان خدای اهل سنت عمری
نمونه‌ای از توحید اهل سنت عمری
در کتاب صحیح (غلط) بخاری (که از نظر اهل سنت عمری صحیح‌ترین کتاب پس از قرآن است) روایتی هست که نشان می‌دهد طبق عقیده اهل سنت عمری خداوند بند تنبان دارد.
بخاری از بزرگ‌ترین علما و محدثین اهل سنت عمری در این کتاب روایت کرده است:
٤٨٣٠- حَدَّثَنَا خَالِدُ بْنُ مَخْلَدٍ حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ قَالَ حَدَّثَنِی مُعَاوِیَةُ بْنُ أَبِی مُزَرِّدٍ عَنْ سَعِیدِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ أَبِی هُرَیْ
ثروت گم گشته باز آید به دامان غم مخور
........................ سفره ی خالی شود روزی فسنجان غم مخور
ای تن خشکیده روزی پر شوی دل بد مکن
.............................. وین لب ترکیده باز آید به دندان غم مخور
گر سراب نان باشد باز بر چشم بدن
............................. نانوایی را خری یک روز ای جان غم مخور
دور فرمون گر دو روزی بر سرای ما نگشت
.......................... دایما فرمان نباشد پیچ پیچان غم مخور
در خیابان گر به شوق خانه خواهی زد قدم
............................... سرزنشها گر کند بنگاه منزل غم مخور
گرچه م
عیال چند روز پیش با یکی از همکارانش لایو گذاشته بود تا به یک سری سوالات جوجه دکترها جواب بده و مبحث علمی مهمی هم قرار بود کنفرانس بده... 
اتاقمون رو حسابی کنفرانسی چیدیم... صدا... نور.. حرکت
من مسئول دکور صحنه بودم و گریم همسر شدم
یه نیم ساعتی با صدرا سرونازم رو سرگرم کردین یک آن غافل شدم سروناز مثل تیری که از زه کمان رها شده بود شتابان سمت اتاق مربوطه رفت اقا هراسان دنبالش دویدم و دم در اتاق مربوطه دستگیر شد... از این بازی خوشش اومد و هر وقت فرصتی پ
شخصاً اعتقاد دارم همۀ افراد دنیا اعم از زن و مرد، کوچک و بزرگ، پیر و جوان، باسواد و بی‌سواد؛ در هر شغل و منصبی هم که باشن (چه کارگر زحمتکش گمنام و چه حتی رئیس‌جمهور و وزیر و وکیل مملکت) همگی در یک اصل، مشترک هستن:
اینکه بعد از یک روزِ سختِ کاری، نیاز دارن به اینکه برن تو خونه و خلوتِ خودشون و لِنگ‌ها رو دراز و چهارچرخ‌شون رو هوا کنن و لباس خونه (حالا می‌تونه تنبان گل‌گلی باشه یا شلوارک جیغ! و یا ترکیبی از هردو) بپوشن و بگن آخییییییش!
و ایضاً مع
شورای اسلامی(؟!!) شهر بابل وقتی با تغییر نام میدان انتفاضه، سکوت مدعیان اهل معامله ای را دید که بالاترین فریادشان برای انقلاب، گفتن الله اکبر در رستوران صفویه بود، در گام بعدی تصمیم به حذف نام شهدای محله مذهبی حکیم آباد از سطح کوچه ها و معابر گرفت.
به استناد نامه شورای اسلامی محله مذکور و نامه تأیید بنیاد امور ایثارگران، اسامی شهیدان الله وردی، ارج، وزین، شعبانزاده، بزرگ تبار، مختاررضایی، امامی، ممدوحی و مفتح از معابر حذف و به نام های خنثا
لباس محلی کهگیلویه و بویراحمد
لباس مردان کهگیلویه:

کلاه: کلاه نمدی مردان در این منطقه تیارس نام دارد و در هر ایلی شکلی متفاوت دارد، تا نشان دهنده هویت ایل باشد.
تنبان یا شلوار: شلوارهای مردان کهگیلویه جمع و جور است و در پایین پاچه شلوارها تنگ می شود. بزرگان ایل بر روی تنبان یک شلوار یا شلوال به  رنگ سیاه نیز می پوشند.
شال: تقریبا در تمام لباس های محلی ایران شال بر روی کمر بسته می شود. شال های کمر عشایر کهگیلویه به رنگ سفید یا قهوه ای است. نحوه
سکانس اول : هوا به شدت گرم بود ، شُر شر عرق می رخیتیم . اولین بار بود که تابستونِ شمال رو تجربه می کردیم . خدا رو شکر کولر ماشین رو قبلش درست کرده بودیم . داخل ماشین قابل تحمل بود و بیرون غیر قابل تحمل ! داداش از همون لحظه ی اول رفت تو کارِ تُنبان و زیرپوش ! اما من سعی داشتم مقاومت کنم . پیرهن تنم بود و هی به این خان داداش نگاه می کردم که چقدر خوش به حالشِ با زیر پوش ! یک گام عقب نشینی کردم . دکمه هاش رو باز کردم . اما باز هم غیر قابل تحمل بود . یه خرده که
حکمت چند ضرب المثل قدیمی:درزمان قدیم که یخچال نبود، خنک‌ترین آب قنات در تهران، قناتى بود که بعدها زندان قصر در آن  ساخته و بنا شد. بعد از آن، هرکس به زندان می‌افتاد، می‌گفتند رفته آب خنک بخوره.و این اصطلاح بعدها شامل همه زندانی‌هایی شد که به زندان می‌افتاد
⬜️ قدیما که تهرانیها با ماشین دودی میرفتن زیارت شاه عبدالعظیمپول رفت و برگشت ماشین رو باید اول میدادبرای همین اهالی شهر ری که مطمئن بودن اینا چون پول بلیط رو قبلا دادن حتما برمیگردن خ
بالاخره بعد از تمام سربالایی ها به سرپایینی رسیده بودم. خوبی اش این بود: اول سربالایی می رفتم و برگشت سرپایینی بود. سربالایی ها را اول صبح و در تاریک روشنای دم سحر رفته بودم. آسمان یک آبی عجیب و غریبی بود. از آن آبی های توی فیلم ها که حس خوبی می دهند. از آن آبی ها که درخشان نیستند. مثل آسمان آبی یک نقاشی اند.  
توی سرپایینی پدال زدم و سرعت گرفتم. سریع دنده ها را رساندم به بالاترین حد ممکن و پدال زدم. می خواستم ببینم بیشترین سرعتی که می روم چه قدر اس
لباس سنتی یا محلی به لباسی
گویند که افراد بومی یک منطقه می پوشند. این لباس ها برگرفته از آداب و
رسوم هر منطقه و با توجه به منابع موجود در آن منطقه است. لباس محلی از قرن
ها پیش نمادی از فرهنگ وهنر هر منطقه بوده و احیای آن می تواند یاد فرهنگ
نیاکان وگذشتگان را زنده نگه دارد .
لباس های محلی نراق در قدیم از
پارچه های قَدَک دوخته می شد که زنان سختکوش نراق آن را می بافتند و سپس به
لباس تبدیل می کردند . در آن زمان چیزی به نام پارچه وجود نداشت و شغل قدک
لباس سنتی یا محلی به لباسی
گویند که افراد بومی یک منطقه می پوشند. این لباس ها برگرفته از آداب و
رسوم هر منطقه و با توجه به منابع موجود در آن منطقه است. لباس محلی از قرن
ها پیش نمادی از فرهنگ وهنر هر منطقه بوده و احیای آن می تواند یاد فرهنگ
نیاکان وگذشتگان را زنده نگه دارد .
لباس های محلی نراق در قدیم از
پارچه های قَدَک دوخته می شد که زنان سختکوش نراق آن را می بافتند و سپس به
لباس تبدیل می کردند . در آن زمان چیزی به نام پارچه وجود نداشت و شغل قدک
یادداشت/«صد شتر زین علم نزد من دو جو»
استهزای دین است یا افسوسِ دانش؟
استاد دکتر محمدعلی موحد چهره ماندگار و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی
 



«کفارة کسی که با خوردن آب یا با خوردن خاک روزة خود را عمداً» باطل کرده، چه تفاوتی با هم دارد؟1) «اولی باید برای هر روز یک مُد طعام به فقیر بدهد و دومی باید برای هر روز به شصت فقیر طعام دهد»2) «اولی نیاز به قضای روزه ندارد و دومی باید هم قضا کند و هم کفاره بدهد»3) «اولی در انتخاب نوع کفاره آزاد است و دومی با
      .دوستت دارم -
گفت درحالی که دستاشو نرم نرم به طرف حفره پوچ می برد.
-نوشته هات زیبان.هرچیزی درمورد تو زیباس.کمرت همونقد با وزن و قاعده منحنی شده که شعرات-
 
منحنی خطوط مغزم چی؟چونکه شعرام ازونجا میاد...اروم اروم لایه هارو ازهم سوا میکنه و میرسه تا نوک انگشتام...قافیه ها کف دستم-
 رو چندخطی میکنن و میشن گودال اثر انگشتی...به خاطر همینه که اثر انگشت هرکی متفاوته.چون ادما داستانای خودشونو دارن. ولی هرکسی سبک موردعلاقش فرق داره.یکی کامو و بوکوفو
    
      دخترکی راه راه قسمت اول . 

ادما تو زندگی در برخورد با دیگران رفتار و اخلاقهای متفاوتی از خودشون نشون می دن و به نوعی با محیط اطراف و اتفاقات پیرامونشون ارتباط بر قرار می كنن در واقعه هر كس اخلاق خاص خودشو داره
مثلا بعضیا می تونن خیلی خشك و جدی باشن مثل بابای خدابیامرزم انقدر خشك و جدی كه اگه یه شب با كمربند به جون مادربد بختم نمی یوفتاد شام از گلوش پایین نمی رفت
و یا خیلی شوخ طبع و بذله گو.............. مثل اقای كیهانی دربون شركت
حرافترین
فارس نوشت:: ماه رمضان در فرهنگ ایرانِ اسلامی دارای
احترام فراوان بوده است و در این ماه مردم اقبال بیشتری به راز و نیاز با
خدا و انجام عبادات داشته‌اند. در فرهنگ مردم تهران نیز این مورد به چشم
می‌خورد و در کتب تاریخی متعددی این موضوع منعکس شده است. جعفر شهری در جلد
سوم کتاب «تهران قدیم» در این باره می‌نویسد:


ریزه‌خوانی و مناجات
تقریباً از سه ساعت به اذان مانده یعنی با اولین
ریزه‌خوانی‌های مناجاتیان، زن‌ها بیدار شده یکدیگر را برای پخت

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها